ولی
دوری…
خیلی خیلی دور
نه دستم به دستانتـــــــ می رسد
و
نه چشمانـــم به نگاهتـــــــ ...!
بـے آنکـﮧ اجازه بگیرב
قــَلبم را اسیر نگاه خویش کرב
و مَـטּ نیز بـے آنکـﮧ بـבانم چرا
چشمانَم را بـﮧانتظار نگاهَش روانـﮧ ساختم
و פـال بـے آنکـﮧ بخواهم
בر فراقش گونـﮧ هایم را میزباטּ شـَبنم چشمانـَم ساختـﮧ ام

هرچه بیشتر می گریزم به تو نزدیکتر می شوم
هر چه رو برمی گردانم تو را بیشتر می بینم
جزیره ای هستم در آب های شیدایی ، از همه سو به تو محدودم !
هزار و یک آینه تصویرت را می چرخانند
از تو آغاز می شوم و در تو پایان می گیرم
دلم می خواهد ...
من و تو ....
دوستانی بودیم در دنیای کودکی !!!
که حتی در اوج لذت های بچگی
دعوایمان که میشد ...
قهرهایمان به ثانیه هم نمی کشید !!!
و ...
دوباره به قایم با شکمان
با شیطنت ادامه می دادیم ...!!
تـــــــــ❤ـــــــو بخنـــد .......
منـــــــــــــ ؛ جـانــــــــــ می دهمـــ !!!!
گاهی هستی
گاهی نه
گاهی دوستت دارم
گاهی نه
تو کیستی و از کجاییکه هر غروب دلتنگت می شوم
مــن
بــی تــــو
در غریب ترین شهر عالمـــم . . .
بــی مــن
تـــو در کجــای جهـانـــی
کــه نـیـسـتـی ؟ ! . . .
مینویسم سرشار از عشق
برای تویی که همیشه
تنها مخاطب خاص دلنوشته های منی...
برای تو که بخوانی و بدانی
دوست داشتنت در من
بی انتهاست...

پـــــــــــــــرواز را دوســــت دارم 
وقتـــــے از ارتفاعــــات لبانــــــت 
به عمــــق آغوشـــت سقـــوط میکنــــم 
چـــه سقــــوط دلنشینــــے 
راستــــے 
میدانستــــے پــــــــــــــرواز 
را تـــو یـــادم دادے 
سلام خوش اومدی